اندیشکده امام صادق (ع) | خلیل عقیلی فرج

إنَّکَ کادِحٌ إلَی رَبِّکَ کَدحًا فَمُلاقیهِ

اندیشکده امام صادق (ع) | خلیل عقیلی فرج

إنَّکَ کادِحٌ إلَی رَبِّکَ کَدحًا فَمُلاقیهِ

اندیشکده امام صادق (ع) | خلیل عقیلی فرج

دیگر نخواهم خفت
و دیگر از خاک و خاکیان نخواهم گفت
و جز از آسمان و آسمانیان نخواهم نوشت...
**************
آی دی ایتا و سروش: @draghili
**************
آدرس کانال های انتشار محتوا:

      

داستان کوتاه مرد چشم شور و مرد حسود مناسب برای کلاس عربی مدارس همراه ترجمه فارسی

کانَ رجُلٌ فی قریةٍ مشهوراً بِقُدرِتِهِ علی إصابةِ العَین. فی یومٍ مِن الأیّامِ ،أرادَ رَجُلٌ حسودٌ و فقیرُ الحال أن یؤذیَ أخاهُ الغَنیّ. فَذَهَبَ إلی الرَّجُلِ المشهور بإصابةِ العین و قالَ لَهُ:« أریدُ منک أن تُصِیبَ أخـی بِالعَین. و کانَ الرَّجُلُالمشهورُ بإصابةِ العین ضعیفَ البَصَر. فقالَ لِلرَّجُلِ الحسود: علیک أنْ تأخُذَنی إلی المکانِ الّذی یَمُرُّمِنهُ أخوک کُلَّ یومٍ؛ ثُمَّ أشِرْ إلَیهِ و هو یأتی مِن بَعید.فَوَقَفا مَعاً عَلَی الطَّریق و عِندما جاءَ الأخُ اّلغنـیّ مِن بعید؛ قال الحسودُ: « ها هوَ أخی قادِمٌ مِن بَعیدٍ.» تَعَجَّبَ الرَّجُلُ المشهورُ بِإصابةِ العین و قال: «یاه، إنَّ بَصَرَکَ حادٌّ جِدّاًَ! » و فی الحال فَقَد الأخُ الحسود بَصَرَهُ.

مردی در روستایی به « چشم زدن» معروف بود. روزی از روزها مرد حسود و فقیری خواست که برادر ثروتمندش را اذیّت کند. پس به سوی مردِ مشهور به «چشم زدن» رفت و به او گفت: از تو می خواهم که برادرم را چشم بزنی. آن مردِ مشهور به چشم زدن دارای بینایی ضعیفی بود. پس به مرد حسود گفت: باید مرا به جایی که برادرت هر روز از آنجا رد می شود ببری سپس در حالی که از دور می آید به او اشاره کن. سپس با هم بر سر راه ایستادند و وقتی برادر ثروتمند از دور آمد؛ مرد حسود گفت: « این همان برادرم است که دارد از دور می آید.» مردِ مشهور به چشم زدن، تعجّب کرد و گفت: وای! چشم تو خیلی قوی است!» و در همان لحظه برادر حسود بینایی اش را از دست داد.

منبع : صندوق داستان کوتاه عربی


 همه محتواهای عربی هفتم

 همه محتواهای عربی هشتم

📡 نشر اندیشه تراز انقلاب اسلامی
🌼 سروش پلاس
🌼 ایتا